امید بخش ترین نیرو!

طبقه بندی موضوعی

اشاره: صدیقه اکبرنیا، متولد 1345 در بابل از شهرهای مازندران است. سال 61 در سن 16 سالگی با جوان رزمنده‌ای ازدواج می‌کند، که یک روز پس از ازدواج عازم جبهه‌ها می‌شود. بعد از چند ماه خبری برای او می‌آورند که صدیقه اکبرنیا را به یکی از فعالان ناشناس پشت جبهه‌ها تبدیل می‌کند.

 

  

از ازدواج‌تان بگویید:

آن زمان کارت عروسی پخش نمی‌کردند. یک برگ اعلامیه هوالباقی برای دعوت عمومی در سپاه می‌زدند. مثلاً می‌گفتند ازدواج آقای منصف است. همه با مینی‌بوس یا اتوبوس می‌آمدند. برنامه ما یک مداحی بود، بعد هم همه به نماز جمعه رفتند. از نماز جمعه که می‏آمدند ناهار خوردند. این برنامه جشن عقد ما بود. عروسی هم دعای توسل بود. همان شب هم همسرم به جبهه رفت و دیگر نیامد! خانه هم اجاره کرده بودیم. چون می‌خواست فردایش برود هنوز اثاثیه را نبرده بودیم. صبح اعزام شد و بعد از شش یا هفت روز به اسارت در آمده بود. البته آن زمان وقتی عملیاتی می‌شد، منتظر بودیم که خبر شهادت، اسارت و جانبازی بودیم. عادی شده بود.

قبل از عروسی هم تقریباً یک سال عقد کرده بودیم. در طول این یک سال هم فقط دو بار همدیگر را دیدیم؛ آن هم فقط در مزار شهدا. دائم در جبهه بود.

 

بعد از اسارت همسرتان، چه کردید؟

حسین آقا اسفند سال شصت و دو اسیر شد. به فرمان امام؛ فروردین شصت و سه وارد بسیج خواهران شدم. هم مربی آموزش نظامی شدم، هم مسئول حراست نماز جمعه. آن موقع نماز جمعه فقط در چادر بود. یعنی چادر می‌زدند. در باران و سرما زیر چادر بود. بعد از آن هم کم‌کم به پشتیبانی جبهه و جنگ و بعد تعاون سپاه رفتم. بعد طرح انصارالمجاهدین تشکیل شد. من در تعاون سپاه بیشتر در طرح انصارالمجاهدین شرکت می‌کردم.

 

آموزش‌های نظامی چه بود؟

سه نفر بودیم که آموزش کلی دیدیم. بعد به پایگاه‌های مختلف می‌رفتیم و به آنها آموزش می‌دادیم. نحوه استفاده از کلت، ژ-سه و کلاشینکوف را آموزش می‌دادیم. نشست و برخاست و... را هم بود. یک آموزش نظامی اولیه! همزمان که این کار را انجام می‌دادیم. با محلات و روستاهای مختلف ارتباط می‌گرفتیم. هم برای جبهه وسائل و پول جمع می‌کردیم، هم این که در محلات بسیج تشکیل می‌دادیم. بعد که بسیج تشکیل می‌شد، این‏ها یک آموزش کلی می‌دیدند. کار ما هم این بود که کاموا می‌بردیم و آنها می‌نشستند می‌بافتند. در محلات برنج و این چیزها جمع می‌کردند. بعد به ما اطلاع می‌دادند و می‌رفتیم جمع‌آوری می‌کردیم. کارهای پشتیبانی جبهه و جنگ بیشتر به این شکل بود.

منزل خانم بسمل پشت آرامگاه معتمدی بود. در خانه آنها سه شیفته (شبانه‌روزی) کار می‌کردند. یعنی هم بافتنی بود. البته الآن خودش فوت کرده است. خیلی فعال بود. مربا هم درست می‌کردند. اگر ما بافتنی‌ها را صبح می‌دادیم، فردا صبح لباس‌ها را تحویل می‌گرفتیم. همه هم با دست می‌بافتند. کلاه، شال،‌ دستکش، بلوز و... بعضی‌ها هم جوراب می‌بافتند. مثلاً یک آستین را یک نفر می‌بافت؛ یک آستین را هم یک نفر دیگر. به این شکل سریع می‌بافتند. یکی هم بود که دائم چرخ می‌کرد. یک سری هم در حیاط مربا درست می‌کردند.

خانه‌شان سه شیفت آماده بود. یکی این بود و یکی هم سبزه‌میدان، امامزاده یحیی که آنجا مادر شهید بیژنی مسئولش بود. آنجا هم سه شیفت کار می‌کردند. این دو جا در شهر خیلی فعال بودند. در بین روستاها هم روستای امین‌آباد خیلی فعال بود و روستای گنج‌افروز. یعنی هر وسیله‌ای می‌آوردیم سریع به ما تحویل می‌دادند، اینها کارهای پشتیبانی جبهه و جنگ بود؛ مثلاً بسته‌بندی آجیل. به خاطر این که در پشتیبانی جبهه و جنگ نمونه شده بودیم. من در دوران جنگ برای پشتیبانی دو، سه ماه به منطقه رفتم.

 

افرادی که آنجا بودند از قشر خاصی بودند؟

کلاً از همه قشر بودند. یکی را می‌دیدی که نه مادر شهید بود و نه در ظاهر خیلی حزب‌اللهی! شب‌ها می‌آمدند بافتنی می‌بافتند. اگر هم تمام نمی‌شد به خانه می‌بردند. می‌گفتند ساعت‌هایی که بیکار هستیم می‌بافیم. بعضی هم کلاً می‌بردند خانه انجام می‌دادند. بعضی هم در خانه دستگاه بافت داشتند.

یک‌بار رفتم از یکی همین پایگاه‌ها، کارها را که بسته‌بندی بود تحویل بگیرم. کارشان تمام نشده بود. نشستم کمک کردم تا تمام شود. رادیو روشن بود. مصاحبه یکی از رزمنده‌ها را پخش می‌کرد. به رزمنده گفت بسته‌بندی را باز کن ببینم از کجا آمده. باور نمی‌کنید دقیقاً اسم همان پایگاه و همان محل و همان خانه را خواند. قبل از آن همه خسته بودند. دو شبانه روز نخوابیده بودند. چون یک عملیات بزرگ نزدیک بود و هوا هم سرد؛ لباس بافتنی زیاد می‌خواستند. انگار خدا می‌خواست به اینها قوت بدهد؛ دوباره توان گرفتند.

 

کار انصارالمجاهدین چه بود؟

چند نفر بودیم که کارت مخصوص داشتیم. این کارت نشانه این بود که ما با سپاه همکاری داریم. در محلات به خانه رزمنده‌ها سرکشی می‌کردیم. اگر نفت و گازوییل یا کپسول گاز می‌خواستند. وسائلی که مایحتاج بود را به آنها می‌رساندیم. بعضی اوقات دوازده شب یا یک و نیم شب که گاز یا نفت نداشتند به منزلشان می‌بردیم. یا مثلاً اگر بچه یا پدر رزمنده‌ها مریض می‌شدند به تعاون سپاه اطلاع می‌دادیم تا برادرها برای کمک بروند. بعضی وقت‌ها هم مسئول رساندن خبر شهادت بودیم. پیگیر کارهای خانواده شهدا هم بودیم. آن زمان مادران شهدا روزهای چهارشنبه خانه همدیگر مراسم داشتند. همان‌جا برای جبهه پول جمع می‌کردند. مادر شهید جلال منصف مسئول آنها بود. مادر شهید بخش ملکی (خانم فاطمه جواهری)‌ که دو روز پیش به رحمت خدا رفت هم خیلی فعال بود. یعنی تنها مادر شهیدی بود که سخنرانی می‌کرد. اکثر شهدا که شهید می‌شدند، ایشان می‌آمدند و سخنرانی می‌کردند. در مراسم هفت شهدا او سخنران بود. به اضافه این که روز هفتم پسر خودش هم سخنرانی کرد.

 

چگونه خبر شهادت را به خانواده‌ها می‌رساندید؟

بعضی اوقات که خبر شهادت را به خانواده‌ها می‌گفتیم. بین مادرشوهر و عروس دعوا می‌شد! عروس می‌گفت شهید را به خانه من بیاورید، مادرشوهر می‌گفت شهید را باید اینجا بیاورید. سعی می‌کردیم همسر را آرام کنیم و شهید را به خانه مادرش ببریم.

شرایط خوبی نبود! حتی اگر برای کارهای دیگری به خانه‌شان می‌رفتیم، بندگان خدا اول طوری نگاه می‌کردند که انگار خبر شهادت بچه‌هایشان را آوردیم؛ ولی بعد خودشان از چهره ما می‌فهمیدند.

زمانی که قرار بود خبر شهادت را به خانواده‌ای بدهیم، از خود شهدا کمک می‌گرفتیم. خدا را صدا می‌زدیم. دعای توسل می‌خواندم و می‌رفتم. معمولاً من و خانم پولایی و خانم امامی با هم می‌رفتیم. این می‌گفت تو بگو؛ آن می‌گفت تو بگو؛ من هم می‌گفتم تو بگو. سه تایی می‌گفتیم اگر تو بگویی بهتر است. این می‌گفت نه. تو بگو دیگه. آنها خودشان درک می‌کردند؛ چهره ما را که می‌دیدند می‌فهمیدند. بعضی از مادرها آن‌قدر استقامتشان زیاد بود تا ما را می‌دیدند می‌گفتند می‌دانم پسرم شهید شده، بیایید داخل. بعضی هم جا می‌خوردند.

برای شهید، از روز اول تا روز هفتم برای کل مراسم‌ها پیگیر کار می‌شدیم. این که می‌خواهند چه کنند؛ چه چیزی احتیاج دارند؛ چه چیزی ندارند. برای هر شهید در سپاه پرونده درست می‌کردیم. مثلاً می‌فهمیدیم که همسر این شهید باردار است. باید تا زمان زایمان هر ماه او را به دکتر ببریم.

 

این‌ها جزو وظایف تعریف شده سپاه بود؟

ما که عضو افتخاری بودیم، ولی در اصل باید باشد. چون همسر شهید که کسی را نداشت! ما هم به همین دلیل انجام می‌دادیم. مرد که نداشت تا او را ببرد! شاید یک شب، دوی شب زنگ می‌زدند؛ من و خانم پولایی با هم می‌رفتیم او را برای زایمان به بیمارستان می‌بردیم. یا مثلاً فرزند شهیدی مریض می‌شد،‌ واکسن داشت. ماشین سپاه را می‌گرفتیم و با مادرش می‌بردیم واکسنش را می‌زدیم، برمی‌گرداندیم.

کار دیگرمان ارتباط رزمنده‌ها با خانواده‌ها بود. آن زمان در خانه همه تلفن نبود. یا باید به تعاون سپاه می‌آمدند و زنگ می‌زدند یا که مثلاً یک رزمنده زنگ می‌زد و ما به خانواده‌اش اطلاع می‌دادیم امروز ساعت هشت پسرتان زنگ می‌زند، آن ساعت به تعاون سپاه می‌آمدند و با پسرشان صحبت می‌کردند. زمانی هم که عملیات بود سرمان حسابی شلوغ بود. یعنی تمام خانواده‌ها پشت تعاون سپاه ایستاده بودند که نوبت به نوبت بیایند و ما برایشان تلفن بزنیم. همه فکر می‌کردند که ما خبر داریم. می‌گفتند پسر ما شهید شده؟ ما هم هیچ خبری نداشتیم. بعد از مدتی برای ما لیست جانبازان، شهدا یا مفقودین می‌آمد که به خانواده‌ها اطلاع بدهیم.

در سازمان تبلیغات هم فعالیت داشتیم. مربی آموزش قرآن بودیم. قرآن و احکام شرعی. آن موقع محله‌ها از نظر احکام خیلی ضعیف بودند. شاید حتی غسل کردن را هم بلد نبودند. این‏ها را آموزش می‌دادیم. در آنجا هم همین‌طور در جذب نیرو و پشتیبانی فعالیت می‌کردیم.

 

در مورد حراست نماز جمعه هم بگویید.

در نماز جمعه بازرسی لازم بود تا اتفاقی نیافتد. آن موقع چندین بار گروهک‌ها آمده بودند در قسمت خانم‌ها داخل مصلی؛ درگیری ایجاد شده بود. در بازرسی جلویشان گرفته شد و دیگر داخل مصلی نشدند.

 

سه ماهی که به جبهه رفتید چه کارهای انجام دادید؟ اصلاً چه شد که رفتید؟

خیلی درخواست می‌کردیم، ولی خواهران را برای منطقه نمی‌فرستادند. بسیج نمونه استان شدیم. از هر استان هم یکی دو نفر می‌آمدند. تقریباً سه ماهی آنجا بودیم؛ در پادگان شهید بهشتی. بعضی روزها بسته‌بندی می‌کردیم یا بعضی روزها مناطقی که بمباران می‌شد می‌رفتیم خانواده‌هایی را که می‌ماندند توی پادگان می‌آوردیم جایگاه استراحت. چون بعضی‌ها اصلاً از شهر خارج نمی‌شدند.

یکی از دخترها، پدر و مادر و خواهرش را از دست داده بود. هر روز کارش این بود که به منطقه مسکونی خودشان می‌رفت. اینها مادرشان را «اُمّاه» صدا می‌زدند. هی سنگ‌ها را بالا می‌زد و اُمّاه اُمّاه می‌گفت. تنها شده بود. برادر و پدر و مادر همه را از دست داده بود. بعد از یکی، دو هفته آنجا بمباران شد و خودش هم شهید شد. یا مثلاً بعضی‌ها می‌رفتند و سر مزار شهدا می‌نشستند. یک پسربچه دوازده، سیزده ساله بود. برادرها و خواهرهایش و عمه‌اش، همه در بمباران از دست رفته بودند؛ هر روز می‌رفت و روی قبرشان گل می‌گذاشت. بعد خودش هم شهید شد.

 

بعد از سه ماه برگشتید؟

بله، برگشتیم و دوباره فعالیت در شهر شروع شد. تا این که دوباره از طریق بنیاد می‌خواستند همسران نمونه را ببرند. من ده روز به عنوان همسر نمونه بنیاد بابل انتخاب شدم و برای بازدید به منطقه رفتم.

 

در آن زمان آقای منصف هنوز در اسارت بودند؟

بله، در اسارت بودند.

 

از همسرتان خبری داشتید؟

معمولاً هر شش ماه یک‌بار نامه می‌آمد. یک امضای خالی؛ یعنی چیزی نمی‌توانستیم بنویسیم. نزدیک دو سال و نیم از همسرم خبر نداشتم. چندین‌بار به صلیب سرخ رفتم که ببینم چه شده! معلوم شد در آنجا ممنوع‌النامه شده بود. شاید برای پیگیری نامه‌ها در این مدت دو سال، ده بار به صلیب سرخ تهران رفتم. نامه‌ها از خود هلال احمر می‌آمد و ما هم کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم. زنگ می‌زدند اطلاع می‌دادند که بیایید برای‌تان نامه آمده و می‌رفتیم نامه را تحویل می‌گرفتیم. دم در خانه که نمی‌آمد! باید خودمان می‌رفتیم نامه را تحویل بگیریم.

نامه‌ها با حالت رمز بود. مثلاً به جای این که مهدی عباسی شهید شد می‌نوشتیم مهدی عباسی داماد شد. او می‌فهمید که شهید شده است. یا مثلاً ایشان می‌نوشتند از پدربزرگم خبر بدهید. بگویید پدربزرگم چه کار می‌کند؟ با چه غصه‌هایی است؟ منظورش امام بود.

چون اسارتش طولانی شده بود، یک بار در نامه‌اش نوشته بود: همسرم اگر خواستی می‌توانی طلاق بگیریم. جواب دادم که نمی‌دانم از من چه دیدی که این را نوشتی! آن زمان چون با همسران شهدا زیاد ارتباط داشتم خجالت می‌کشیدم که بگویم شوهرم اسیر است. حتی آن روزی که حسین آقا آزاد شد و آمد، من اصلاً نمی‌توانستم بگویم شوهرم آمد. شاید تا مدت‌ها خجالت می‌کشیدم همسران شهدا را نگاه کنم. تا این که خودشان آمدند و رفتند.

از آن زمان شب شهادت موسی بن جعفر(ع) برایش سالگرد اسارت می‌گرفتم. یک اطلاعیه می‌زدیم هر کس دوست داشت می‌آمد. هفت سال گرفتم. می‌آمدند دعا می‌کردند. دعای توسل بود. برای اسرا دعا می‌کردند. شب عروسی ما هم که دعای توسل بود. جالب که شب عروسی وقتی مداح به قسمت موسی بن جعفر(ع) رسید، گفت آی اسرا منتظر باشید دوستانتان دارند می‌آیند، این هم که رفت و اسیر شد،‌ گفتم دعای آنجا مستجاب شد.

 

چگونه از اسارت همسرتان مطلع شدید؟

نمی‌دانستیم اسیر شده! یکی می‌گفت جانباز شده، یکی می‌گفت حافظه‌اش را از دست داده؛ در بیمارستان‌های اصفهان و تهران دنبالش گشتیم، ولی آثاری از ایشان نبود. تا این که یک نفر گفت رادیو عراق با اسرا مصاحبه می‌کند. به پدرم گفتم می‌شود یک رادیو برای من بگیرید؟ پدرم گفت رادیو برای چه؟ خجالت می‌کشیدم به پدر یا مادرم بگویم برای شوهرم می‌خواهم. گفتم می‌گویند مصاحبه گرفته‌اند. شاید لازم نباشد این‌قدر به اصفهان بروید. پدرم یک رادیو گرفت. یک رادیو کوچک که قابلیت ضبط صدا نداشت. از یکی از بچه‌ها خواستم که برایم یک ضبط بیاورد. شب منتظر نشسته بودم تا شاید صدایی از حسین آقا را در رادیو عراق بشنوم. ضبط را هم روشن کرده بودم و دعای توسل شب عروسی را گوش می‌دادم. ناگهان صدای حسین آقا را شنیدم. آن قدر دست و پایم را گم کرده بودم که صدایش را روی همان نوار دعای توسل عروسی ضبط کردم.

از آن شب تصمیم گرفتم که شب‌ها صدای اسرا را ضبط کنم و به خانواده‌ها بدهم. همان‌طور که خودم خوشحال شدم، خانواده‌ها هم خوشحال شوند. بعد از پدرم اجازه گرفتم که از تلفن‌ خانه استفاده کنم و پدرم هم موافقت کرد. در محله، فقط ما تلفن داشتیم. به شهرهای مختلف زنگ می‌زدم، تهران، اصفهان، شیراز، بندرعباس و...

 

شماره خانواده اسرا را از کجا می‌آوردید؟ واکنش آنها چه بود؟

خودشان می‌گفتند. فقط کد شهرها را از 118 می‌گرفتم و زنگ می‌زدم. برای این که مطمئن شوند صدای اسیرشان را از طریق گوشی تلفن برایشان پخش می‌کردم. مثلاً یکی چهار سال بود از بچه‌اش خبر نداشت. اصل نمی‌دانست که اسیر شده است. مادرش اول داد و بیداد کرد که یعنی چه بچه‌ام اسیر است!؟ می‌گفت اذیت می‌کنی! گفتم به خدا اذیتت نمی‌کنم. تو گوشی را داشته باشد من ضبط را برایت می‌زنم. بعد کلی دعا کردند. برادرش آدرس خانه ما را گرفت و آمد که از من تشکر کند.

یکی از این مادران از خوشحالی جیغ می‌کشید. صدایش قشنگ توی تلفن می‌آمد. آنها که خوشحال می‌شدند من هم خوشحال می‌شدم.

 

چطور نوار تهیه می‌کردید؟

شاید از یک نوار بیست بار استفاده می‌کردم. یعنی دوباره نوار را پاک می‌کردم و جدید ضبط می‌کردم. هر شب ضبط می‌کردم و فردایش همه را زنگ می‌زدم.

 

چه مدت این کار را انجام دادید؟

حدود چهار، پنج سال. خیلی از دوستانم می‌گفتند تو چقدر حوصله داری! تا آن موقع شب می‌نشینی.

 

این کار را هیچ نهادی انجام نمی‌داد؟ مثلاً هلال احمر؟

نه، نمی‌کردند، از کار من خود هلال‌احمر بابل هم تعجب کرده بود. باید تا یک شب، دوی شب می‌نشستیم که آیا امشب پخش می‌کنند یا نمی‌کنند. چون همیشه نبود! معمولاً تا ساعت سه بیدار بودم و ضبط می‌کردم.

 

فکر می‌کنم بعد از یک مدت معروف شده بودید؟

بعضی‌ها می‌آمدند سؤال می‌کردند. شماره تلفن من را از تعاون سپاه می‌گرفتند یا به تعاون سپاه می‌آمدند که شما شنیدی چنین شخصی اسیر باشد؟

 

چقدر رادیو عراق گوش دادید تا به صدای همسرتان رسید؟

حدوداً یک ماهی گوش داده بودم.

 

بین همه این کارها، سخت‌ترین بخش کار شما کدام بود؟

خبر شهادت دادن! بعضی‌ها قبل از این که بگوییم، خود مادر ما را بغل می‌کرد و می‌گفت بفرمایید داخل؛ می‌دانم که بچه‌ام شهید شده و آمدید خبر شهادتش را بدهید، ولی خدا صبرم را زیاد می‌کند. می‌رفتیم بدون این که اشکی بریزد یا چیزی بگوید، برای ما چایی و شیرینی و نقل می‌آورد. تعجب می‌کردیم که نقل هم آورد!

یا مثلاً شهید سینایی، پدر و پسر با هم جبهه بودند. وقتی به خانه‌شان رفتیم مادرش گفت کدامشان؟ گفتم می‌خواهی کدام را بگوییم. خبر شهادت پدر را بگوییم یا پسر؟ یک جوری شد! گفت پسرم. گفتیم چرا پسرت؟ گفت می‌دانم که باز شوهرم بالای سرم است. برعکس شوهرش شهید شده بود. پسرش هم مدتی بعد شهید شد. پدر و پسر هر دو شهید شدند. بعضی اوقات این جوری بود. مثلاً از یک خانواده سه نفر جبهه بودند. می‌خواستیم بگوییم نمی‌توانستیم. شاید برای پدر و مادر همه اینها یکی باشند ولی ما سختمان بود که بگوییم مثلاً پسر ارشدت شهید شده است.

بدترین خبر، خبر مفقودین بود. برای کاری به خانه مفقودین می‌رفتیم. در می‌زدیم، بعضی از مادرها می‌گفتند پسرم تو هستی!؟ بعد از ده سال شهید محمود کاکا را آورده بودند. ما تهران بودیم. می‌خواستند خبر محمود را بدهند، زنگ زدند که تو بیا، کار ما نیست. تو بیا و او را راضی کن تا به معراج شهدای ساری برود و محمود را ببیند و تشخیص بدهد. شب رفتم خانه کاکا. به مادرش گفتم می‌خواهم امشب پیش تو بخوابم. اجازه می‌دهی؟ گفت آره. چرا نمی‌گذارم! قبل خواب به مادر شهید کاکا گفتم اگر یک وقت بگویند محمود را آوردند، تو بیا تشخیص بده... یک دفعه پرید و گفت من منتظر محمود هستم. مگر می‌خواهند محمود را بیاورند؟ گفتم مثلاً اگر آوردند تو چی کار می‌کنی؟ گفت نمی‌دانم! گفت چه طوری باید او را بشناسم! تا صبح طول کشید تا او را راضی کردم. در صورتی که دو پسر دیگرش را ـ احمد شهید شد و حسین اسیر ـ خیلی راحت قبول کرده بود، اما محمود را قبول نمی‌کرد!

صبح از بنیاد آمدند و گفتند همه منتظر شما هستند. گفت من به تو گفتم که بی‌دلیل نبود که اینجا آمدی! هر کار کردیم می‌گفت من نمی‌آیم محمود را ببینم. گفتم حالا تو بیا، شاید محمود نباشد. باور کنید وقتی به معراج رفتیم، نمی‌دانم آن روز چند تا شهید آورده بودند ـ او مستقیم رفت پیش محمود. تعجب کرده بودیم! این که اصلاً قبول نمی‌کرد چرا یک دفعه مستقیم رفت کنار تابوت پسر شهیدش. گفت همین پسر من است!

بعد که به خانه آمدیم گفتم خانم کاکا، تو که قبول نمی‌کردی چرا رفتی همان تابوت را دیدی که محمود بود. گفت من نرفتم! گفت درد سینه‌ام من را کشید و پیش محمود برد!

 

 گفت‌وگو: سهیل حاجی‌پور

 منبع: نشریه فرهنگی تحلیلی راه، شماره 61، فروردین 94، صص 131-128.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۹
سهیل حاجی پور

باسمه تعالی


جناب آقای بانکیمون

دبیرکل محترم سازمان ملل متحد


بله با شمایم، شمایی که بر صندلی دبیری سازمان ملل متحد در آن بالا نشسته اید، شما را می گویم.

لطفا اینقدر این طرف و آن طرف نروید و انگشت اشاره ی ما را به سوی دیگران نبرید. با خودتانم:


به منظور بررسی و آگاهی از وظایف سازمان نامبرده و جهت روشنگری افکار عمومی جهان و بر مبنای آزادی بیان سوالاتی را به حضورتان ارائه می دهم که امید دارم پاسخ های روشنی را برای آن ارائه نمایید.


می‌شود بگویید در این سازمان که شما وظیفه خطیر دبیری آن را به عهده گرفته اید کدامین ملل متحد را دبیری می کنید؟

لطفا بفرمایید در این ملل شما چه کسانی از حقوق این سازمان بی بهره اند؟

آیا مردم غزه – جهت اطلاع شما منطقه ای بسیار کوچک کشور اشغال شده ی فلسطین که سال هاست در محاصره قرار گرفته است – سهمی از حقوق بین المللی سازمان شما را خواهند داشت؟

آیا می‌توانید وضعیت کودکان غزه را در یونیسف مورد بررسی قرار دهید؟

آیا می‌توان حال و روز نا‌بسامان مردم ظلم دیده‌ی غزه را در "برنامه ی اسکان انسان های سازمان ملل متحد" بررسی نمایید؟

آیا می شود لااقل، در "برنامه محیط زیست سازمان ملل" به فکر محیط زیست غزه باشید؟

جناب دبیرکل، امکانش برای سازمان‌تان فراهم هست، که برای زنان کودک از دست داده‌ی غزه در "صندوق توسعه سازمان ملل برای زنان" فکری شود؟

به نظر می‌رسد به دلیل وضعیت بد آب‌و‌هوایی، همکاران‌تان در "کمیساریای سازمان ملل متحد" مدت زمانی‌ست که ارتباطشان با بیرون از کمیساریا قطع است‌، امکان دارد وضعیت آوارگان غزه را هم به گوششان برسانید؟

آیا "آژانس کار و امداد سازمان ملل متحد برای آوارگان فلسطینی در خاور نزدیک" شامل مردم غزه هم می شود؟

برای‌مان این سوال پیش آمده که آیا می‌توانیم در دادگاه بین‌المللی جرائم ، حرفی از ظلم های وارده به مردم غزه به میان آوریم؟ 

شورای حقوق بشرتان، آیا برای ملل مخالف رژیم صهیونیستی هم حقوقی را پیش بینی نموده است؟

راستی جناب دبیر‌کل، این سازمان امنیت‌تان‌، امنیت را برای کدامین ملل به ارمغان می‌آورد؟


آقای بانکیمون

دبیرکل سازمان ملل ! متحد! 

نمی‌دانم در این سازمان‌تان که راه انداخته‌اید، می‌شود برای این سوالات پاسخی یافت یا نه، ولی بهتر است کمی از وظایف خود را به خودتان گوش زد کنید یا دربِ آن سازمان را با خاکِ آب‌آلود گِل بگیرید تا ملل مظلوم جهان کمی با خیال راحت و آسوده و با این فکر که سازمانی نیست که ظالمین جهان را متحد نماید ، با مبارزه و ایستادگی خود و فرزندانشان، ملت خود را از چنگ کفتار‌های عالم نجات دهند.

شاید اینگونه برای شما هم بهتر باشد.



-رونوشت  به تمام ملل جهان


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۹
سهیل حاجی پور

زیبایی مطالبی که نگاشته شده مجال بیان مطلبی را نمی دهد ...

این مطالب به اشک نیاز دارد، در هنگام خواندن ، خود را از آن دریغ نکنید...


در راه تو

من مسئولیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم ، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم رنجها را بپذیرم ، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم .

ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان ، مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد . باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم ، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم .

ای خدای بزرگ ، این ها که از تو می خواهم چیزهائیست که فقط می خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام .

تو ای خدای من ، می دانی که جز راه تو و کمال و جمال تو آرزویی ندارم ، آنچه می خواهم آن چیزی است که تو دستور داده ای و می دانی که عزت و ذلت به دست توست و می دانم که بی تو هیچ ام و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم .

حتی یک لحظه

ای مادر هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می گفتم تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی (( ای مصطفی ، من تو را بزرگ کردم ، با جان و شیره خود تو را پرورش دادم و اکنون که می روی از تو هیچ نمی خواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم ، فقط یک وصیت می کنم و آن این که خدای بزرگ را فراموش نکنی . ))

ای مادر ، بعد از ۲۲ سال به میهن عزیز خود باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم ، عشق او آن قدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود .

بخش هایی از آخرین نگاشته های شهید مصطفی چمران - دهلاویه

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۰۱:۳۵
سهیل حاجی پور

باسمه تعالی

نگارش شده جهت نشر در نشریه رویش

انتخابات ریاست جمهوری سوریه با گذشت حدود 3 سال از آغاز جنگ داخلی سرانجام برگزار گردید و بشار اسد با 88 درصد کل آرای ماخوذه رئیس جمهور قانونی مردم سوریه شد. 1

حال که دولت با کمک و هم‌راهی ملت انتخاباتی باشکوه را برگزار نموده، به راستی چه شده که این دولت‌های کت‌شلواری اروپایی، مقابل این امر باصطلاح دموکراتیک از منظر خودشان، ایستاده اند تا جایی که در چند کشور اروپایی اجازه‌ی برگزاری انتخابات قانونی را به ملت سوریه ندادند؟ 2

چه شده است که خونتان به جوش آمده از این جوش و خروش مردمی؟!3 

چه شده که استقلال مردمی، شما را آن‌چنان آزرده که این انتخابات را "بی آبرویی" برا ی نظام سوریه می‌دانید؟4

و حال که شما چشمان مردمان‌تان هستید، بچرخانید تک چشم‌های خود را و ببینید این عظمت مردمیِ در قالب جمهوری را، که خود بر اجرائی شدن آن پافشاری داشتید!

دگر بس است این اراجیف‌گویی‌های مدرن که دگر رنگ ندارد در نزد مردمان جهان و همه پی برده اند به مکرتان و چه زیبا خداوند به وعده خود عمل نمود که 


و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین

و آنان دست به فریب زدند و خدا هم مکر کرد و خداوند بهترین مکر کنندگان است . 5


و در آخر توصیه ما به شما اینست که بیشتر به فکر اجساد کشته‌شدگان خود و هم پیمانان خود در خاک سوریه باشید تا مردم و ملت سوریه! 6


****


1.  به گزارش خبرنگار فارس، میزان شرکت‌کنندگان در انتخابات 73.42 درصد  بوده ، که بشار اسد با کسب 10 میلیون و 319 هزار و 723 رأی و 88.7 درصد آرا پیروز انتخابات لقب گرفت.

2.  به گزارش شبکه تلویزیونی العالم، امارات، فرانسه، آلمان و بلژیک در اقدامی مداخله‌جویانه، اعلام کردند که از برگزاری این انتخابات جلوگیری می‌کنند. 

سایت "صوت المنامه" نیز روز 6 خرداد 93 اعلام کرد که "بحرین" و "عمان" تنها کشورهای عربی هستند که انتخابات ریاست جمهوری سوریه در آنجا برگزار می شود.

3. به گزارش فارس، "لورن فابیوس" وزیر خارجه فرانسه در اظهاراتی طعنه‌آمیز گفت: «سوری‌هایی که در انتخابات ریاست جمهوری سوریه شرکت می‌کنند، بین بشار و بشار حق انتخاب دارند».

4. روزنامه صهیونیستی «جروزالم‌پست» نوشت، «مری هارف»، سخن‌گوی وزارت خارجه آمریکا گفت: «انتخابات ریاست‌جمهوری سوریه یک بی‌آبرویی است. امروز، اعتبار بشار اسد در مقایسه با اعتبار دیروز او افزایشی نداشته است.»

5. به گزارش المنار لبنان، درگیریها میان گروه دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) و عناصر مسلح وابسته به جبهه اسلامی در مناطق مختلف سوریه همچنان ادامه دارد. 

6.  به گزارش شبکه تلویزیونی العالم ، تابعیت بیشتر افرادی که تاکنون در جریان ناآرامی های سوریه دستگیر، کشته و یا زخمی و سپس شناسایی شده‌اند به حدود بیش از ۲۰ کشور جهان می‌رسد.

این افراد از کشورهای لیبی، الجزایر، تونس، مصر، اردن، ترکیه، عراق، پاکستان، بنگلادش، چچن، فرانسه، بلژیک ،انگلیس، مالی، سومالی، موریتانی، لبنان، افغانستان، کویت، عربستان، مغرب، یمن و ... هستند. 


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۳
سهیل حاجی پور

باسمه تعالی

درج شده در نشریه رویش

سال نو در رسوم مختلف، زمانی است برای آغازی دوباره، شروعی از یک تکرار، و آن را در این تکرار سال ها، به نکویی و میمنت یاد می کنند، و در هر قومی و منطقه ای زمانی دارد این سال نو، و ما آن را در بهار ارج می نهیم.

سال نو در واقع زمانی است از آغاز یک تاریخ ، یک زندگی و یک حرکت، که می تواند برای فرد فرد یک جامعه  و برای یک جامعه (به عنوان موجودی مستقل از افراد آن)، نتیجه و مقصدی متفاوت را به همراه داشته باشد.

و این بهارِ زمین است؛

و بهار انسان چیست؟

آدمی را باید تا در بهار خود به جشن و پایکوبی بپردازد و این بهار را می توان در تمام فصول تجربه نمود و عمری طولانی یا کوتاه تر از یک فصل را برای آن تصور کرد.

و بهار آدمی چیزی نیست جز ارتباط او با معبود. هرگاه توانست خود را از هر آنچه غیر او رها کند و به او رساند، بهار او فرا رسیده.

البته برای رسیدن به این بهار زمانیست که شرایطی مطلوب تر از زمان های دگرست. و آن را به نام خود نامیده : رمضان.

یک ماه  که گردش آن در ماه های سال نشانگر فرصتی است برای بهاری شدن در تمام فصول. و این آن چیزی است که شاید زمین هم  به آن قبطه خورد.

و باید دانست که بهاری شدن و بهاری ماندن توصیه ای نه زمینی، بلکه آسمانی است

***

زیبایی هایی که این آیین در خود گنجانده ( صله رحم، صلح و صفا، شادی  و...) را می توان به عنوان موضوعاتی پسندیده از دین دانست و بدان پایبند بود و ارج نهاد، و از نکات ناپسند این رویداد آیینی نیز نباید غافل ماند؛  و می دانیم که روز و روزهایی که در آن معصیت نباشد عید است.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۰۰
سهیل حاجی پور

باسمه تعالی

درج شده در نشریه رویش

راستش را بخواهی می خواهم با هم نوعان خودم سخن بگویم . و شما ، بله شما : لطف کن و این مطلب را نخوان
سلامی به سردی زمستان ،سلام به شما دوست عزیز که از جنس من ای ، تو هم دانشجویی! در راه کسب علم و دانش.
دانشجو سلام حالت چطور است دوست من ، خوبی ، خوشی ، رو به رشدی ؟
جدا!  رو به رشدی؟
خوشا به حالت که رشد می کنی در این دانشگاه ، خوشا به حالت که به بطالت نمی گذرد ایامت، خوشابه حالت که در پی  یافتن هم کفو1 خود در سرای پردیس دانشگاه نمی چرخی ، تا سرت کیج رود از این همه خودنمایی ها،خوشا به حالت که کلاس های خشک استاد و بی روح دانشجو سرزمین علم، تو را سرد و بی روح نمی کند، خوش به حالت دوست من.
نمی دانم باید چه کنم تا آیندگان در باره ی من، آنگونه که من سخن می گویم درباره گذشتگان، سخن نگویند و به نیکی یاد کنند از من دانشجو!
 تاریخ علم آموزی در فرهنگ و مذهب من گواهی از برتری علمی ما  در سال های هایی نه چندان دور می دهد و پیر روسو می تواند شاهدی براین ادعا باشد، او می گفت : در قرن چهارم و پنجم که، حکومت اسلامی در جنوب اروپا- یعنی در اسپانیای امروز- تشکیل شده بود، تاجری می خواست پسر خودش را در دانشگاهی بگذارد تا تحصیل کند ; با استادی مشورت کرد. استاد گفت: اگر می خواهی پسر تو چهار عمل اصلی را خوب یاد بگیرد، همه ی این دانشگاه هایی که در فرانسه و در منطقه میانی اروپاست ، جوابش را می دهند;  اما اگر می خواهی بالاتر از چهار عمل اصلی چیزی یاد بگیرد، باید به دانشگاه های اسلامی در آندلس بروی.
الان ،هم همان است !
اگر الان می خواهی بیشتر از چهار عمل اصلی را یاد بگیری باید به آندلس بروی ، با این تفاوت که علوم من وتو را به نام خود مصادره  و رنگ و بوی  دینی آن را پاک نمودند و چهار عمل اصلی خود را برای ما فرستاده اند تا من و تو نکند که از دنیا عقب بمانیم!
بله ما را از یک صادر کننده ی بزرگ علمی تبدیل نمودند به وارد کننده ای حقیر، که باید بدهیم حق مسلم خود را تا امکانات علمی از آنها طلب کنیم در این آب گل آلود جهان، و آنها چه خوب می دانند ماهی گیری در آب گلالود را.
و فریاد می زنند : ایرانی مگر چه می داند، او مگر می تواند،  دگر باید از او قطع امید کرد. حرف را کوچک می کنند در نزد ما
و خود را غول هایی دست نیافتنی در عرصه علم و صنعت و هنر معرفی میکنند  و این حرف ها را به زبان مادری من، به من و تو (یا بهتر است بگوییم با من و تو4 )القا میکنند .
ولی نباید از انصاف هم بگذزیم که آنها استادند، استادند در جنگ، از نوع نرم آن . نر م نرمک می آیند و می برند و جای خالی آن را هم پر می کنند، و من و تو نمی فهمیم.
و اگر بخواهم در انتها درسی از گذشتگان را برای تو دوست خوبم بیان کنم ، آن چیزی نیست جز تاریخ آندلس .
خلاصه ای از داستان آندلس را چندین بار خواندم و هر بار شباهت رفتار آنها را با زمان حال فهمیدم و همین سبب شد ،با تو دوست دانشجوی خود قرار بگذارم تا در شماره  های بعد هم در خصوص آندلس این قطب علمی اسلامی جهان در اروپا سخن بگویم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۵
سهیل حاجی پور

باسمه تعالی

درج شده در نشریه رویش

  ایران، لبنان و سوریه سه ضلع مقاومت اسلامی است که دشمنی غرب و کشور های به اصطلاح اسلامی حاشیه خلیج فارس به آن مشروعیتی بخشیده است و اثبات می نماید صراط قدم گذاشته در آن صراط نور است. انشا ...

به راستی چه شده است که غرب ، صهیونیست و دوَل عربی اینگونه منافع خود را در نابودی این مقاومت دیده اند.

چه شده است که کشور هایی که خود را مدافع مظلومین جهان! می دانستند و اسلام را خشونت طلب و مانع آزادی ، حال اینگونه با کمک اعراب خشونت طلب حاشیه خلیج فارس به جان کشور سوریه افتاده اند.

چه شده است  که دستگاه تبلیغاتی غرب که محوریت ماموریت خود را اسلام ستیزی تعریف نموده ،حال خود را حامی مسلمانان مظلوم معترض به رژیم بشار اسد می داند!؟

پاسخ به این سوالات را می توان در چند جمله خلاصه نمود.

محوریت ماموریت دستگاه های تبلیغاتی غرب، در تقابل با اسلام خلاصه می گردد ، اسلام ستیزی، اساسی بر خوراک فرهنگی افکار عمومی جهان در دستگاه های مختلف غربیست و تمام تلاش خود را برای ایجاد این تفکر به کار بسته اند.

تعریف دشمنی غرب علیه اسلام را باید باز خوانی نمود و سوالی اساس پیش آمده در این بازخوانی این است که غر ب با کدام اسلام در ستیز است؟ تعریف غرب از اسلام خشن و متحجر چیست؟ و یا بهتر بگوییم کیست؟

غرب تهدید منافع خود را در اسلام تکفیری ، وهابی و یا اسلام خنثی فردی نمی داند و چه بسا منافع خود را در این نوع اسلام آمریکایی در یک کلام، تعریف می نماید. ستیز آنها با اسلام نابیست که مطالبه و صیانت از حقوق مسلمین جهان و مظلومین عالم را وظیفه شرعی خود ، و در کنار اجرا به وظایف فردی ، خود را مسئول در قبال اجتماع و مردم می داند.

آنها به منظور ضربه زدن ونابودی این نوع اسلام، که می توان امام خمینی (ره) را روشن کننده راه آن پس از سال ها انحراف و ظلمت دانست، فرو ننشستند و توانستند با تعاریف هنرمندانه ، تفکرات تند تکفیری ها و وهابیت را با شیعه گره بزنند و شیعیان را تندرو، خشن و متحجر، و در مقابل تکفیری ها را مسلمین مظلوم در نگاه جوامع جهانی معرفی نمایند

حال آنکه حمایت ها و پشتیبانی های آنها از تکفیری ها ، وهابیون و آل سعود نشان دهنده ی تفکرات پست و دشمن طلبانه آنها در قبال شیعیان و همفکران آنهاست.

آزادیخواهان جهان!(غرب و همفکران آن) با ایجاد فضایی امن برای دستگاه های تبلیغی اعراب تکفیری، موقیعتی آماده نمودند تا اسلامی با تفکر تحجرگرا ، به راحتی ترویج گردد و در این سو با دشمن تراشی های متعدد کشورهای غربی و اعراب تکفیری تنها شبکه های تلویزیونی مروج اسلام ناب را به مرز نابودی بکشاندند .

 

 

و در آخر بنظر می رسد دگر تحمل مقاومت و روشنگری های اسلام ناب، که از کشور های مسلمان هم پیمان جمهوری اسلامی ایران متساعد می گردد را ندارند و تلاش خود را به کار گرفته اند تا به خیال خام خود مقاومت را به زانو در آورند و اسلام ناب را به نابودی خود نزدیک نماییند .

نمی دانند این بی خردان عالم ! که اسلام زنده است و زنده خواهد ماند و نابودی از آن آنهاست. انشا ا...

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

هنگامی که یاری و پیروزی خدا فرا رسید

و ببیبنی مردم گروه گروه وارد دین می شوند      

پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است     

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۳۸
سهیل حاجی پور


به نام او

درج شده در نشریه رویش

نمی دانم چه بگویم از این روز های دنیا، که از سویی نمایشگاه دشمنی ها و خصومت های برخی و از سوی دیگر کم خردی و نادانی دسته ای دیگر است.

نمی دانم چه کنیم تا برخی دانایی خود را از کف ندهند و بشنوند و ببینند آنچه در پیش روی دارند. چشم ها را بسته اند و انگشت در گوش های خود نهاده اند و داد می زنند :

انقلاب. انقلابی مردمی . 

بیداری. بیداری اسلامی.

برادر از دسترفت انقلاب  !

خوابید، کدام بیداری !


" مردم بیدار شدند و بانگ انقلاب شما را با گوش جان شنیدند . اما  پلک های  خسته ی شما  سبب گشت تا مصر را با تمام تمدن و پیشینه ی آن با اندک توانی به صحنه ی درگیری ها بکشاندن، این دشمنان دوست نما."


باید پرسید: برادرانم کجاست آن بیداری؟ --- کجاست آن انقلاب مردمی تان؟( که انقلاب را باید از دل آغاز نمود.)


سخن حق را نشنیدید

و

دشمنی ها را ندیدید

و

  تجربه ای به نام "جمهوری اسلامی ایران" را ، غنیمتی برای ادامه و به سرانجام رساندم حرکت بزرگ خود قرار نداده بودید.


و بنظر میرسد فقدان رهبری ضعف حرکت و خیزشتان بود و شاید هم این فقدان را توجیهی نمایید برای بیان این دست آورد ضعیف تان!


ولی برادران ! 

رهبری بود و هست  ، بسته بود چشم ها و گوش ها و ندیدید و نشنیدید، پند ها و رهنمود ها را.

 برادران نمی دانم سبب این صحنه ها غرور بوده یا  ساده انگاری  و یا شاید هم ...

نمی دانم ...


سخنان ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای :

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در بهمن‌ماه 1390 در خطبه‌های نماز جمعه خطاب به گروه‌های سیاسی مصری فرمودند: برادران و خواهرانم! مراقب این امانت بزرگ باشید. غرور و نیز ساده‌انگارى، 2 آفت بزرگ پس از نخستین پیروزى‌هایند. شما مسؤول‌ترین افراد در عرصه‌ نظام‌سازى، حفظ دستاوردهاى مردم و حل مشکلات جنبش هستید. قدرت‌هاى ضربه خورده‌ جهان و منطقه، بى‌شک در افکار شیطانى بسر می‌برند؛ از فکر حذف و انتقام، تا طرح فریب دادن و متزلزل کردن و ترساندن و به طمع انداختن شما و سپس به نابود کردن انقلاب‌ها و پدید آوردن اوضاع- و العیاذ باللّه- بدتر از گذشته مى‌اندیشند. تصمیمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاریخى خواهد یافت و این دوره، «شب قدر» تاریخ کشورهاى شماست.

 

ایشان در ادامه خطاب به گروه‌های مصری فرمودند: به آمریکا و ناتو اعتماد نکنید. آنان هرگز به مصالح شما و منافع ملت شما نمى‌اندیشند. همچنین از آنان نترسید. آنان پوشالى‌اند و به‌سرعت ضعیف‌تر نیز شده‌اند. حاکمیت آنان بر جهان اسلام، صرفاً محصول ترس و جهل ما در 150 سال گذشته بوده است. به آنان امید نبندید و از آنان حساب نبرید. تنها به خداى متعال اعتماد کنید و فقط مردم خود را باور کنید. آنان در عراق شکست خوردند و با دست‌هاى خالى خارج شدند؛ در افغانستان چیزى به دست نیاورده‌اند؛ در لبنان از حزب‌اللّه، و در غزه از حماس شکست خوردند و اینک در مصر و تونس به دست مردم، به پایین کشیده شده‌اند. هیچ چیز طبق برنامه‌ آنان پیش نرفته است، بت غرب نیز چون بت کمونیزم شکست و ترس ملت‌ها ریخت. مراقب آینده باشید که شما را نترسانند.

رهبر معظم انقلاب در ادامه تصریح کردند: مراقب بازى‌هاى آنها باشید. همچنین وارد بازى دلارهاى نفتى وابستگان و متحدان غرب در میان اعراب نشوید که در آینده از این بازى‌ها سالم بیرون نخواهید آمد. اسرائیل رفتنى است، نباید بماند و نخواهد ماند. شروع انحراف در نهضت‌هاى کنونى، تن دادن به بقای رژیم صهیونیستى است و ادامه‌ مذاکرات سازش و تسلیم که رژیم‌هاى ساقط شده آن را پایه‌گذارى کرده‌اند.

مقام معظم رهبری تاکید کردند: کار اصلى شما این خواهد بود که چگونه یک تاریخ عقب‌ماندگى و استبداد و بى‌دینى و فقر و وابستگى حاکم بر کشورهایتان را در کوتاه‌ترین زمان‌ها ان‌شاءاللّه جبران کنید و چگونه با رویکرد اسلامى و به شیوه‌اى مردم‌سالارانه و رعایت عقلانیت و علم، جامعه‌سازى کنید و تهدیدهاى داخلى و خارجى را یک به یک از سر بگذرانید؛ چگونه «آزادى و حقوق اجتماعی» منهاى «لیبرالیزم»، و «برابرى» منهاى «مارکسیزم»، و «نظم» منهاى «فاشیزم غرب» را نهادینه کنید؛ چگونه تقید خویش به شریعت مترقى اسلام را حفظ کنید، بى‌آنکه گرفتار جمود و تحجر شوید؛ چگونه مستقل شوید، بى‌آنکه منزوى شوید؛ چگونه پیشرفت کنید، بى‌آنکه وابسته شوید؛ چگونه مدیریت علمى کنید، بى‌آنکه سکولاریزه و محافظه‌کار شوید.مواردی که سران سابق مصر به آن بی‌توجه بودند و دقیقا از همین ناحیه ضربه خوردند.

حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای همچنین در ادامه سخنان خود در خطبه نماز جمعه فرمودند

تعریف‌ها باید بازخوانى و اصلاح شوند. 2 الگوى «اسلام تکفیرى» و «اسلام لائیک» از سوى غرب به شما پیشنهاد شده و خواهد شد تا الگوى «اسلام اصولگراى معتدل و عقلانى» در میان انقلاب‌هاى منطقه تقویت نشود. کلمات را دوباره و به‌دقت تعریف کنید. «دموکرات بودن» اگر به معناى مردمى بودن و انتخابات آزاد در چارچوب اصول انقلاب‌هاست، همه دموکرات باشید؛ و اگر به معناى افتادن به دام لیبرال- دموکراسى درجه‌ دوم و تقلیدى باشد، هیچ یک دموکرات نباشید.

ایشان در ادامه تاکید کردند: «سلفى‌گرى» اگر به معناى اصولگرایى در کتاب و سنت و وفادارى به ارزش‌هاى اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیای شریعت و نفى غربزدگى باشد، همگى سلفى باشید؛ و اگر به معناى تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامى ترجمه شود، با نوگرایى و سماحت و عقلانیت - که ارکان تفکر و تمدن اسلامى‌اند- سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بى‌دینى خواهد شد. 

مقام معظم رهبری تصریح کردند: به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غربگرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامى که رژیم صهیونیستى را تحمل می‌کند، ولى با مذاهب اسلامى دیگر بیرحمانه مواجه می‌شود، دست آشتى به سوى آمریکا و ناتو دراز می‌کند، ولى در داخل به جنگ‌هاى قبیله‌اى و مذهبى دامن می‌زند و اشداء با مومنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکایى و انگلیسى بدبین باشید که شما را به دام سرمایه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى می‌کشانند. در دهه‌هاى گذشته، هم نخبگان و هم حاکمان، به وابستگى بیشتر خود به فرانسه و انگلیس و آمریکا یا شوروى افتخار می‌کردند و از سمبل‌هاى اسلامى می‌گریختند؛ و امروز همه چیز برعکس شده است.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۱:۱۹
سهیل حاجی پور

 

به نام خدا

بازتاب این مطلب در رسانه ها : خبرگزاری فارس - خبرگزاری دانشجو - بولتن نیوز - وبلاگ آینه جادو


به منظور پرداختن به این موضوع به نظر می رسد ابتدا می بایست تعریفی را از صنعت ارائه نمود و از نگاه خالقان آن به این موضوع پرداخت.

 

اندیشمندان غربی صنعت را اینگونه تعریف می نمایند : اگر تمام فعالیت‌های اقتصادی را که با تولید کالا و خدمت با استفاده از ماشین‌آلات و تجهیزات ساخته دست بشر سر و کار دارد، به عنوان یک کل تصور کنیم، هرصنعت، زیرمجموعه‌ای از این کل است که تعداد زیادی از فعالیت‌های مشابه را شامل می‌شود. صنعت، در کنار معدن و کشاورزی تقریباً تمامی فعالیت‌های تولیدی یک جامعه را در بر می‌گیرد و نقش حیاتی در پیشرفت اقتصادی کشورها ایفا می‌کند.و بطور کل می توان به مجموعه تمام واحد هایی که در تولید، توزیع یا مصرف یک محصول یا یک دسته از محصولات مشابه فعالیت می کنند صنعت گفت.

 

همانگونه که مشاهده می گردد صنعت وابستگی به ذات به اقتصاد دارد .

این ذات را می توان در تمام وجوه غربی از صنعت و کشاورزی و سیاست تا فرهنگ جستجو نمود و اقتصاد را در اصل می توان بخش جدا ناشدنی تعاریف غربی از موضوعات دانست و بواقع این استراژی لیبرال غربی ایست که تمدنی بر پایه اقتصاد (به معنی رسیدن به سود بیشتر) را پایه نهاده است

غرب با تمام توسعه و تکامل خود در امور صنعتی متاسفانه پاسخ گو نیاز های بشر امروزی نیست و ظروف برآمده از این تفکرجوابگوی  بیان مفاهیم عمیق بشری نمی باشد

و این بر می گردد به تفکر اقتصاد گرای غربی که سبب جامعه ای با میل های پست زمینی گشته و این تفکر است که نیاز های مادی بشر را اولی بر تمام نیاز های او می داند و شناخت انسان را جز در آزمایشگاه های علوم تجربی خود باور ندارد.

بنظر میرسد سینما در نگاه حداقلی وسیله ای جهت القای فرهنگ اقتصاد محور غربی به جوامع بشری است .که می توان متصور شد هم اکنون خود(سینما) نیز گرفتار این موضوع گشته است.

حال چگونه می توان توقع داشت تمدن غرب که مقصد تمام موضوعات خود را به سوی اقتصاد میل داده ،مفاهیم را در قالب هنر منتقل نماید و نه صنعت!

مباحثی که مطرح گردید این سوال را ایجاد می نماید که "هنر و بخصوص سینما آیا می تواند دست آوردی اقتصادی برای پدید آورندگان اثر به ارمغان آورد؟"

پاسخ آن مثبت است

و موضوع را دقیقا می توان در تعریف این دو جمله خلاصه نمود

سینما می تواند در آمد زا باشد  ، ولی شایسته نیست جهت در آمد زایی مورد استفاده قرار گیرد

این آن نکته ایست که بدان باید توجه داشت و هدف هنر(البته به عنوان وسیله) را در حالت متعالی آن چیز دگر باید تعریف نمود . هنر با محتوای الهی می تواند پرواز دهنده ی انسان به اوج باشد وزیبایی و لطافت هنر نیز به خاطر این خصلت مهم آن است.

   * البته بحث است بر روی مظروف های مختلف هنر و این را باید پذیرفت که هر ظرف محدودیت های برای انتقال مفاهیم دارد.

والسلام

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۷:۳۵
سهیل حاجی پور

 و چه زیبا خواجه عبد الله انصاری ترسیم می کنه مومن رو از زبان حق

 

بسم الله الرحمن الرحیم. شادی مؤمنان درین دنیا شنیدن نام خدا و سخن او است. و در آن جهان از دیدار و سلام او است. مؤمن کسی است که به زبان نام او می‏گوید و به جان و دل رضای او می‏جوید و دست از اغیار می‏شوید و نسیم گل وصال او می‏بوید و در میدان بندگی او می‏پوید و بر زبان حال می‏گوید :

نام تو مرا مونس و یار است به شبو ز ذکر توأم هیچ نیاساید لب

 

تفسیر ادبی و عرفانی / سوره الطارق

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۳۹
سهیل حاجی پور